خدایا ارامشم تویی

  • خانه 
  • یا مهدی ادرکنی  داستان 

پند

05 اسفند 1401 توسط زهرا کرمی

​💼قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم !!💵
مردی ثروتمندی پسری عیاش داشت. هرچه پدر نصیحت می کرد که با این دوستان ناباب معاشرت مکن و دست از این ولخرجی ها بردار اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی کرد تا اینکه لحظه مرگ پدرفرا می رسد.

پسرش را خواسته و میگوید فرزند با تو وصیتی دارم، من ازدنیا می روم ولی درمطبخ (آشپزخانه) را قفل کردم و کلید آن را به تو می دهم، آنجا یک طناب از سقف آویزان است و هر وقت از زندگی ناامید شدی و راه به جایی نبردی برو و خودت را دار بزن.

پدراز دنیا می رود و پسر در معاشرت با دوستان ناباب و زنان آنقدرافراط می کند که بعد از مدتی تمام ماترک و ثروت بجا مانده به پایان میرسد.

کم کم دوستانش که وضع را چنین می بینند از دوراو پراکنده می شوند. پسر در بهت و حیرت فرومی رود و به یاد نصیحت های پدرمی افتد و پشیمان می شود اما سودی نداشت.

روزی در حالی که برای ناهار گرده نانی داشت کناری می نشیند تا سد جوع (رفع گرسنگی) کند، در همان لحظه کلاغی از آسمان به زیر آمده و نان را برداشته و میرود. 

پسرناراحت و افسرده با شکم گرسنه به راه میافتد و در گذری دوستانش را میبیند که مشغول خنده و شوخی هستند. نزد آنها رفته سلام میکند و آنها به سردی جواب او را میدهند.

سرصحبت را باز می کند ومی گوید گرده نانی داشتم کلاغی آن را برداشت وحال آمدم که روزخود را با شما بگذرانم. رفقایش قاه قاه خندیدند و مسخره اش کردند. 

پسر ناراحت و دلشکسته راهی منزل می شود و در راه به یاد حرف های پدرمی افتد کلید مطبخ را برداشته قفل آن را باز میکند و به درون میرود. چشمش به طناب داری میافتد که از سقف آویزان است. 

چهارپایه ای آورده طناب را روی گردنش می اندازد و با لگدی چهارپایه را به کناری پرت میکند که در همان لحظه طناب از سقف کنده شده او با گچ و خاک به همراه کیسه ای کف زمین می افتد.

با تعجب کیسه را باز کرده درون آن پراز جواهر و سکه طلا میبنید. به روح پدر رحمت فرستاده و از فردای آن روز با لباسهای گرانقیمت در محل حاضر میشود و دوستانش همدیگر را خبر کرده و یکی یکی از راه میرسند و گردش را گرفته و شروع به چاپلوسی میکنند. 

او هم وعده گرفته و آنها را برای صرف غذا به منزل دعوت کرده و از طرفی ده نفر گردن کلفت با چماق در گوشه ای پنهان میکند و وقتی همه آنها جمع میشوند به آنها میگوید:

دوستان بزغاله ای برای شما خریده بودم که ناگهان کلاغی از آسمان بزیر آمد و بزغاله را برداشت و فرار کرد. دوستان ضمن تائید حرف او دلداریش دادند که مهم نیست از این پیش آمدها میشود و امروز ناهار بازار را میخوریم که در این لحظه پسر فریاد میزند: 

قرمساق ها، پدرسگ ها در روزگار فقر و محنت بشما گفتم نان مرا کلاغ برد به من خندیدید، حال چطور باور میکنید که کلاغ بزغاله ای را برده است؟

و چماق دارها را خبر می کند و آنها هجوم آورده کتک مفصلی به رفقایش می زنند و از آن روز به بعد طریق درست زندگی را پیش میگیرد.

 نظر دهید »

حکایت کوتاه

02 اسفند 1401 توسط زهرا کرمی

در چين باستان، شاهزاده جواني تصميم گرفت با تکه اي عاج گران قيمت چوب غذاخوري بسازدپادشاه که مردي عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت: 
«بهتر است اين کار را نکني، چون اين چوب هاي تجملي موجب زيان توست!»

شاهزاده جوان دستپاچه شد. نميدانست حرف پدرش جدي است يا دارد او را مسخره ميکند. 

اما پدر در ادامه سخنانش گفت: 

وقتي چوب غذاخوري از عاج گران قيمت داشته باشي، گمان ميکني که آنها به ظرف هاي گلي ميز غذايمان نمي آيند. پس به فنجان ها و کاسه هايي از سنگ يشم نيازمند ميشوي. 

در آن صورت، خوب نيست غذاهايي ساده را در کاسه هايي يشمي با چوب غذاخوري ساخته شده از عاج بخوري. 

آن وقت به سراغ غذاهاي گران قيمت و اشرافي ميروي. 

کسي که به غذاهاي اشرافي و گران قيمت عادت مي‌کند، حاضر نميشود لباس هايي ساده بپوشد و در خانه اي بي زر و زيور زندگي کند. 

پس لباس هايي ابريشمي ميپوشي و ميخواهي قصري باشکوه داشته باشي. 

به اين ترتيب به تمامي دارايي سلطنتي نياز پيدا مي‌کني و خواسته هايت بي پايان ميشود. 

در اين حال، زندگي تجملي و هزينه هايت بي حد و اندازه ميشود و ديگر از اين گرفتاري خلاصي نداري.

«نتيجه اين امر فقر و بدبختي و گسترش ويراني و غم و اندوه در قلمرو سلطنت ما

و سرانجام تباهي سرزمين خواهد بود… 

چوب غذاخوري گران قيمت تو تَرَک باريکي بر در و ديوار خانه اي است، که سرانجام ويراني ساختمان را درپي دارد.»

شاهزاده جوان با شنيدن اين سخنان خواسته اش را فراموش کرد. 

سال ها بعد که او به پادشاهي رسيد، درميان همه به خردمندي و فرزانگي شهرت يافت.

 نظر دهید »

قال امیر المومنین

02 اسفند 1401 توسط زهرا کرمی

​🌹امیرالمومنین علیه السلام نقل می‌کند:

روزی در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله اینگونه دعا کردم: 

“خدایا مرا محتاج احدی از مخلوقاتت نکن.”
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: “اینگونه نگو. زيرا هيچ كس نيست،

 مگر آن كه به‏ مردم نيازمند است”
گفتم: پس چه بگويم، اى پيامبر خدا؟
فرمود: بگو: 

“اللّهُمَّ لا تُحوِجني إلى شِرارِ خَلقِكَ.”

“خدايا! مرا نيازمندِ بدترینِ مخلوقاتت قرار مده! “ 
گفتم: اى پيامبر خدا! بدترین مخلوقات چه كسانى هستند؟
فرمود: كسانى كه هرگاه عطا کنند منّت می‌گذارند و هرگاه دریغ می‌کنند بد می‌گويند (و طعنه می زنند).
📚تنبيه الخواطر، ج 1، ص 39

 نظر دهید »

داستانک

02 اسفند 1401 توسط زهرا کرمی

استادی می‌خواست دو شاگرد 

قدیمش را امتحان کند؛ به اولی گفت: 

فلانی تو قبلا خیلی خوب بودی 

الان اوضاعت چگونه است؟

شاگرد گفت: استاد الان هم همانی هستم 

که بودم و عوض نشده‌ام.
استاد رو به شاگرد دوم گفت:

تو هم قبلا خیلی فوق‌العاده بودی 

حالا چگونه‌ای؟

شاگرد دوم گفت: 

استاد، نه الان چیزی هستیم و 

نه قبلا چیزی بوده‌ایم؛ 

شما همواره محبت داشته‌اید.

‌‌

 نظر دهید »

عبرت

02 اسفند 1401 توسط زهرا کرمی

​🔴خداوند در همه جا همراه توست!
🔸 حضرت امیر عليه السلام وارد بازار شدند. با مردی روبه رو شدند که پشتش به حضرت بود و داشت با کسی صحبت می کرد و می گفت: قسم به خدایی که پشت حجاب های هفتگانه و بالای آسمان‌هاست! 
حضرت امیر (ع) دستی بر شانه او زدند و فرمودند: چه کسی در پس هفت حجاب است؟ او گفت: خداوند یا امیر المؤمنین حضرت فرمود:

اشتباه کردی.
هیچ حجاب و پرده ای میان خدا و بندگانش نیست؛ چون خلقش هر کجا باشند او

با آنان است. 
غائب نبوده ای که شوم طالب حضور 

پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
آن فرد پرسید: کفارۂ اشتباه من چیست؟
چگونه جبران کنم؟ حضرت فرمود:

اینکه‌بدانی خداوند همراه

توسـت، هر جـا کـه باشـی. 
بله، همراه اول و آخر ما خداست. با او کسی تنها نیست. اگر این دید و باور را داشته باشیم، دیگر خلوتی نداریم و همه جا او را حاضر می دانیم و از

گناه حیا می کنیم.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 52
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

خدایا ارامشم تویی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس