خدایا ارامشم تویی

  • خانه 
  • یا مهدی ادرکنی  داستان 

انگیزشی

23 خرداد 1403 توسط زهرا کرمی

​اینم تاییدِ امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام🌸

خورشید روزی دو بار طلوع نمی‌کند

ما هم دوبار به دنیا نمی آییم

هر چه زودتر به آنچه از زندگی ات 

باقی مانده بچسب…

If all the things around you

Looks dark, look again

Maybe you are your own light. . .

اگه‌همه‌ی‌چیزهای‌اطرافت

تاریک‌به‌نظر‌میان؛دوباره‌نگاه‌کن

شاید‌نور‌خود‌ِتویی . . .

سلام صبح بخیر 🌷

▣

#انگیزشی 

‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌

 نظر دهید »

نتایج انفاق برای خودمان است

22 خرداد 1403 توسط زهرا کرمی

​✳ نتایج انفاق برای خودمان است

💠 «وَ ما تُنفِقوا مِن خَیرٍ یُوَفَّ اِلیکُم وَ اَنتُم لا تُظلَمونَ» «و هرچه انفاق کنید پاداش آن به شما می‌رسد و بر شما ستم نخواهد رفت.» (بقره، ۲۷۲)

🔻 هر که در آیات کریمه‌ی #انفاق بیندیشد، به‌خوبی درمی‌یابد که انفاق، به مفهوم قرآنی آن، مشارکت‌دادن کامل دیگران است در آن‌چه خداوند از مال و فکر و کوشش و مبارزه به انسان بخشیده است. تفکر و درنگ در این آیات روشن می‌سازد که بازگشت نتیجه‌ی خیر به انفاق‌کننده و دوری از ظلم و هلاکت، تنها منحصر به جزای الهی که در قیامت عاید انسان می‌شود نیست، بلکه نتایج اجتماعی‌ای که از فعالیت‌های انسان برمی‌آید نیز جزای عمل به‌حساب می‌آید. این پاداش، که پیش از پاداش اخروی است، در قرآن به «جزای ادنیٰ» و پاداش آخرت به «جزای اوفیٰ» یاد شده است. 

🔸 کوتاه سخن این‌که فرد یا گروهی که برای ایجاد #فرصت‌های_مناسب_زندگی برای دیگران کوشش می‌کند، در حقیقت، خیرخواهی و نیک‌فرجامی را برای خویش به ارمغان می‌آورد و خطر ستم و هلاکت و نیستی را از خود دور می‌سازد. امروزه پیامدهای مثبت و نتایج اجتماعی چنین رویکردی کاملا روشن و آشکار است.

👤 #امام_موسی_صدر

📚 #رهیافت‌های_اقتصادی_اسلام

📖 صفحات ۲۴۳ و ۲۴۴

 نظر دهید »

برای تشکر

21 خرداد 1403 توسط زهرا کرمی

​🔰برای تشکّر …

یه روز دیدم در می‌زنند رفتم پشت در، دونفر بودند. یکی‌شون گفت : 

منزل صیادشیرازی همین جاست؟ 

دلم هری ریخت.

 گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستادند و بعد یه پاکتی بهم داد ، اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم ، هنوز فکر می‌کردم خبر شهادتش رو برام آوردند ، دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر و داخل آن نوشته بود: «برای تشکر از زحمت‌های تو ، همیشه دعات می‌کنم» از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد…

به نقل از مرحومه عفت شجاع

همسر شهید سپهبد #علی_صیاد_شیرازی🌷

در سفر آخرت

نگاه و دعای همسر شهیدت

بدرقه‌ی راهت

 نظر دهید »

پندانه

20 خرداد 1403 توسط زهرا کرمی

🌼مال حرام، ماندنی نیست

✍مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌ طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: به‌خدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب‌لیموست. 

این مرد، تنها آب‌لیموفروش شهر بود که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا 10 سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی.

می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدر جان داد.

 نظر دهید »

پندانه

20 خرداد 1403 توسط زهرا کرمی

🌼مال حرام، ماندنی نیست

مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌ طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: به‌خدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب‌لیموست. این مرد، تنها آب‌لیموفروش شهر بود که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی.می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدر جان داد.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6
  • ...
  • 7
  • ...
  • 8
  • 9
  • 10
  • ...
  • 11
  • ...
  • 12
  • 13
  • 14
  • ...
  • 52
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

خدایا ارامشم تویی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس