خدایا ارامشم تویی

  • خانه 
  • یا مهدی ادرکنی  داستان 

تقسیم گل ها

13 بهمن 1401 توسط زهرا کرمی

✍وقتی #امام_خمینی (ره) در نوفل لوشاتو به سر می برد در شب تولد #حضرت_مسیح پیامی برای  مسیحیان جهان دادند که خبرگزاری ها پخش کردند و در کنار آن دستور دادند تا هدایایی مثل گز،آجیل و شیرینی که از ایران آورده بودند را بین مردم نوفل لوشاتو تقسیم کنند.
هدایا تقسیم بندی شد و همراه یک شاخه گل به هر خانواده ای دادند.این کار برای غربی ها که اثری از این عاطفه ها و محبت ها نمی دیدند بسیار تازگی داشت، و در حیرت فرو رفته بودند که چگونه یک رهبر مسلمان غیر مسیحی،برای مسیح پیام می دهد و یارانش به این گستردگی شب تولد آن حضرت،به منازل مسیحی ها شیرینی و گل تقسیم می کنند.
یکی از  خانم هایی که به درب منزل آمده بود تا هدیه امام را دریافت کند آنقدر هیجان زده شده بود که اشک از چشمانش فرو می ریخت.
به دنبال این حرکت اخلاقی امام بود که یکی از افراد آنجا به نمایندگی از سایر اهل محل درخواست ملاقات با امام راکرد.امام هم بی درنگ وقت دادند و روز بعد پانزده نفر از اهالی محل با شاخه های گل به محضر امام آمدند. 
امام به مترجم فرمودند: که احوال آن ها را بپرسد و ببیند که آیا  نیاز و یا کار خاصی دارند آن ها پاسخ دادند: ما کاری نداریم فقط آمده ایم خدمت امام برسیم، او را از نزدیک  ببینیم واین شاخه گل را به عنوان هدیه آورده ایم. امام هم باتبسم شاخه گل هارا یکی یکی ازدست آن ها گرفتند و در میان ظرفی که در کنار او بود قرار دادند و آن ها هم خیلی خوشحال از حضور امام مرخص شدند.

 نظر دهید »

زمین می خوریم اما زمین نمی مانیم

13 بهمن 1401 توسط زهرا کرمی

🔴زمین می خوریم اما زمین نمی مانیم…
✍استاد رنجبر:ببينيد بچه ها چطوري راه رفتن را ياد ميگيرند. چند قدم مي روند و زمين ميخورند ولي زمين نمي مانند و دوباره بلند ميشوند. 
مسائل معنوي هم همينطور است. هرکس بخواهد سالک و راهرو بشود، در ابتدا چند روز حال خوشي دارد و بعد زمين مي خورد. غفلت ميکند. نبايد ناراحت بشود. بايد دوباره بلند بشود. #خدا به چنين کسي #تواب ميگويد. مي گويد: خدا عاشق آدمهاي تواب است. يعني زمين مي خورند و دوباره بلند ميشوند. 
اينکه ايشان تصميم دارند خيلي خوب است. افتادن هم طبيعي است. گاهي خدا دست از سر شما برمي دارد تا بفهميد اين چند قدمي هم که آمديد دست خودت نبود. 
راننده هاي کاميون وقتي مي خواهند بفهمند چرخشان کم باد است، دستشان را از روي فرمان بر ميدارند و اگر فرمان به طرفي متمايل شد، معلوم ميشود که چرخ کم باد است. 
خدا دستش را از سر انسان بر ميدارد تا بفهمد کمبود دارد.

 نظر دهید »

قال علی(ع)

13 بهمن 1401 توسط زهرا کرمی

​✍ آقا امیرالمومنین علیه السلام:
🌾 چه بسیارند عبرت‌ها و چه اندک‌اند عبرت گیرندگان.
📚نهج البلاغه،حکمت۲۹۷

 نظر دهید »

قال معصوم

13 بهمن 1401 توسط زهرا کرمی

​✍امام کاظم علیه السلام:

به شخصى كه از فرزندش شكايت داشت فرمود: او را نزن، بلكه براى مدتى كوتاه با او قهر كن.

📚 بحار الأنوار: ج۱۰۴، ص۹۹، ح۷۴

 نظر دهید »

جوان_دزد_و_زن_نمازخوان

11 بهمن 1401 توسط زهرا کرمی

♥✨در میان یاران پیامبراکرم صل الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در باره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شب‌ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد.
♥✨یک بار، هنگامی که روز بود، خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او، به تنهایی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند.
♥✨دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن، به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهره‌ای از مال و ثروت ، و بهره‌ای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت:

«به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّه‌دار کردم، پس از مدّتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!»
♥✨از عمل خود پشمیان شد، از دیوار به زیر آمد و خجلت زده، به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت:

 

♥✨«ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت.

شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم.

شب گذشته، سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم.

احتمال می‌دهم دزد بوده، بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم.

از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمی‌خواهم؛ زیرا از مال دنیا بی‌نیازم.»
♥✨در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه وآله نگاهی به حاضران انداخت.

در میان آن جمع، نظر محبت‌آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند.

سپس از او پرسید: «ازدواج کرده‌ای؟»

– نه!

– حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟

– اختیار با شماست.
♥✨پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد

و سپس فرمود:«برخیز و با همسرت به خانه برو!»

جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت

و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد.

زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفت‌زده بود، از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟!
♥✨جوان پاسخ داد:

«ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد.

من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم،

ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم

و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود.

به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!»
♥✨زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است.
✍پاڪ باش تا پاڪ نصیبت شود✨

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 27
  • 28
  • 29
  • ...
  • 30
  • ...
  • 31
  • 32
  • 33
  • ...
  • 34
  • ...
  • 35
  • 36
  • 37
  • ...
  • 52
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

خدایا ارامشم تویی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس