سرباز ولایت
«سیدابراهیم» را دوباره «شهید» نکنیم!
✍️عباس بابایی
وقتی حاجقاسم شهید شد، عدهی زیادی دربارهی او و راز «حاجقاسمشدنش» قلمفرساییها کردند؛ ویژگیهای فراوانی از او گفتند که همگی درست بود؛ اما بسیاری از آن نویسندگان و گویندگان در یک توافق نانوشتهی سکولارمآبانه، مهمترین خصوصیتش را نگفتند؛ «سرباز ولایت».
همان صفتی که «حاجقاسم» هرچه به آخر عمر نزدیکتر میشد، جلوهگری بیشتری مییافت و قلهی آن شد «وصیتنامه»؛ که بهتر است بگوییم «ولایتنامه».
تمامی آن خصائل در برابر این ویژگیِ منحصربهفرد«حاجقاسم»، بسان قطرهای بود در برابر دریا!
و اینگونه بود که دانسته یا نادانسته عدهای از ما دست به دست هم دادیم و دوباره «حاجقاسم» را «شهید» کردیم.
این روزها دارد خاطرهی تلخ آن روزها تکرار میشود؛ یعنی داریم دانسته یا نادانسته «سیدابراهیم» را دوباره «شهید» میکنیم!
او خادمی پرتلاش و مخلص برای مردم بود؛ او مدیری پرتوان و پاکدست بود؛ او عالمی کارکشته و وسطمیدان بود؛ او…
اما از همه مهمتر او «سرباز امامخامنهای» بود؛ خودش بارها و بارها و خصوصا در سفرهای خارجی با سری بالا و گلویی صاف با افتخار میگفت:
«من سرباز امامخامنهای هستم».
و همین «سربازی» هم باعث شد خدا آبرویش را بخرد و عزت دنیا و آخرت به او عطا فرماید.
«سیدابراهیم» را درست روایت کنیم؛ همانگونه که خودش میخواست؛
«سرباز ولایت».