خدایا ارامشم تویی

  • خانه
  • یا مهدی ادرکنی  داستان 

مسجد سهله و سنگ سبز آسمانی

04 آبان 1403 توسط زهرا کرمی

​مسجد سهله و سنگ سبز آسمانی!

اون دسته از عزیزانی که به کربلا مشرف میشن حتما ب مسجد سهله سر میزنن

يكى ديگر از مساجد مبارك، مسجد سهله است و آن خانه ادريس پيامبر (ص) بود.

كه در اين مسجد خياطى مى كرد و نماز مى خواند.

كسى حاجتش را در اين مسجد از خدا بخواهد،

خداوند حاجت او را روا مى كند.

و در روز قيامت وى را به جايگاه بلندى در مرتبه ادريس بالا مى برد و او را از گرفتارى دنيا و مكر دشمنانش پناه مى دهد.

در بحار الأنوار به نقل از ابن مهران از امام صادق (ع) روايت كرده كه گفت:

هرگاه وارد كوفه شدى به مسجد سهله برو و آن جا نماز بخوان و از خداوند حاجت دين و دنيايت را بخواه.

امام صادق (ع) فرمود:

مسجد سهله خانه حضرت ابراهيم (ع) بود.

كه از آن جا به نزد قوم عمالقه رفت 

و هر گرفتارى كه به آن مسجد آيد و بين نماز مغرب و عشا در آن نماز بخواند و دعا كند، خداوند گرفتارى او را برطرف مى كند.

و در هر شبانه روز، ملائكه به اين مسجد پناه آورده، به عبادت خدا مى پردازند،

و هيچ پيامبرى به رسالت برانگيخته نشد مگر اين كه در آن مسجد نماز خواند.

و از آن جا حضرت ابراهيم (ع) به  قوم عمالقه به سوى يمن حركت كرد.

و از اين مسجد حضرت داود (ع) به سوى جالوت رفت.

واما : 

در گوشه این مسجد  آن سنگ سبزی  است که صورت وشمایل همه ی پیامبران بر آن نقش بسته زیرا این سنگ گِلی ایست که خداوندپیامبران را از آن آفریده است..

و بعد از ظهور امام زمان ب روی ان سنگ نقش  صورت تمام پیامبران نمایان میشود ….!

 نظر دهید »

مناجات

04 آبان 1403 توسط زهرا کرمی

​✍روزی بایزید بسطامی فرمود:

سی سال بود كه ميگفتم:

خدایا؛ چنين كن و چنين دِه ؛

چون به قدمِ اولِ معرفت رسيدم ؛

گفتم :

الهی؛ تو مرا باش و هر چه مي خواهی كن…

نقل است كه شيخ در پس امام جماعتی ؛ نماز خواند؛

پس از نماز ؛ امام جماعت پرسيد : ياشيخ !!

تو كسبی نمی كنی و چيزی از كسی نمی خواهی ؛

از كجا مي خوری ؟ بايزيد گفت :

صبر كن تا اين نماز را دوباره به قضا بخوانم .

گفت : چرا ؟

گفت : نماز از پس كسي كه روزی دهنده را نداند ؛ روا نبود …

 نظر دهید »

داستان

04 آبان 1403 توسط زهرا کرمی

​اين بود که از دوندگي خسته شد و از بزرگان و از همه کس نااميد شد و ناچار دل در خدا بست و درمانده و دل شکسته راه مسجد را پيش گرفت. در مسجد هيچ کس نبود. وضويي گرفت و در محراب شبستان مسجد دو رکعت نماز خواند و از ناراحتي که داشت شروع کرد بلند بلند مناجات کردن:

- خدايا هيچ کس به داد من نرسيد، ديگر چاره اي نمانده و هيچ کاري از دستم برنمي آيد، حالا ديگر تو به داد من برس و داد مرا از اين بيدادگر بستان. خدايا… خدايا…

دلش شکسته بود و بي اختيار به صداي بلند به گريه افتاد.

در اين موقع پيرمرد درويشي از ايوان مسجد به شبستان وارد شده بود و مناجات مرد کاسب را شنيد و گريه اش را ديد و دلش به حال آن مرد سوخت. وقتي گريه اش آرامتر شد درويش پيش آمد و گفت:

- اي برادر، خوب صفايي پيدا کردي، شايد نمي خواهي کسي حال تو را ببيند اما من حرفهايت را شنيدم و متأثر شدم. مگر چه شده که اين طور ناراحت و بي طاقت

شده اي؟

مرد گفت: نمي دانم، وقتي آدم از همه جا درمانده مي شود و دلش مي شکند ديگر اختيار زبانش و اشکش را ندارد، اميدوارم مرا ببخشيد.

درويش گفت: بخشايش از خداست. نه، واقعاً مي خواهم بپرسم چه شده، شايد وسيله اي و علاجي پيدا شود، شايد کاري بشود کرد.

مرد گفت: کار از گفتن گذشته، مگر خدا خودش چاره اي بکند.

درويش گفت: مي فهمم، خوب، خدا هم کارها را با اسبابها راست مي آورد. خدا به مردم روزي مي دهد اما نان را با زنبيل از آسمان نمي فرستد. در دنيا سبب ها و وسيله هاي بسياري هست که وقتي کسي آنها را نمي شناسد نمي داند چه بايد بکند. من فکر مي کنم اگر دردت را به من بگويي شايد خداوند سببي بسازد.

مرد گفت: گفتن هيچ فايده اي ندارد. اي درويش در بغداد فقط خليفه مانده است که با او نگفته ام، ديگر با همه اميران و بزرگان، با قاضي و شحنه و با هر که تو فکرش را بکني گفته ام و فايده نداشته، به اينکه با تو بگويم هم سودي ندارد.

درويش گفت: خيلي خوب، ولي ببين ظاهر کار نشان مي دهد که من از تو درويش ترم ولي اينقدر مثل تو ناراحت نيستم. شايد تو هم از اين گفتن آرامشي پيدا کني، تازه اگر فايده اي ندارد ضرري هم ندارد. من که درد و گرفتاري تو را بيشتر نمي کنم. يا سودي از اين گفتن به دست مي آيد يا نمي آيد ولي زياني ندارد. مگر نشنيده اي که از قديم گفته اند: هر که غمي دارد و با هر کسي بگويد شايد که از کمتر کسي چيزي بشنود که راحتي بيابد.

مرد گفت: راست مي گويي، بهتر است بگويم.

و داستان خود را از اول تا آخر براي درويش تعريف کرد.

درويش وقتي احوال را شنيد گفت: هان، پس معلوم مي شود حق با تو است و اگر هر چه من مي گويم عمل کني همين امروز مي تواني پول خودت را از آن امير وصول کني.

مرد کاسب گفت: چه طور ممکن است!

درويش گفت: حالا مي بيني. اگر نشد مرا سرزنش کن. اصلا اگر درست فکر کني حالا وقت نماز نبود و من هم نمي دانم چرا به مسجد آمدم و در اين وقت روز گويا خدا مرا به مسجد کشيد تا آنچه را مي دانم به تو بگويم که تو راحت شوي. من چيزي نيستم ولي اين دعاي تو بود که مستجاب شد و سبب ساز آن خداست. خداوند هميشه اسباب هايي دارد که به موقع خودش به کار مي اندازد و حق را بر ناحق پيروز مي کند، اين اسبابها گاهي در آخرين لحظه به کار مي افتد براي اينکه پيش از آن مردم کوشش و تلاش خودشان را هم بکنند.

مرد گفت: نمي دانم، مي گويي چه کار کنم، اميد به خدا.

 نظر دهید »

کمال خواهی وخود خالی از کمال

02 آبان 1403 توسط زهرا کرمی

 مرحوم علامه رحمة الله علیه: آن که در خواسته های خویش دقت کند مطلقا به کمال رسیده را خواهد،که شیء تا به کمالش نرسد خواهان ندارد .پس چگونه در مورد خود میخواهد ناقص و خام بماند

📚صد کلمه در معرفت نفس،کلمه۸۲

 نظر دهید »

دین عفو دین جهاد

02 آبان 1403 توسط زهرا کرمی

ما همه می‌دانیم که اسلام دین رافت و رحمت است، دین گذشت و اغماض است، دین عفو است، دین صفح است. خداوند می فرمایند: «وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ؛  باید مؤمنان عفو و صفح پیشه کنند و از بدی ها درگذرند، آیا دوست نمی‌دارید که خدا هم در حق شما مغفرت (و احسان) فرماید؟»(نور، ۲۲). 

اسلام دین صلح است: «وَالصُّلْحُ خَيْرٌ»(نساء، ۱۲۸)، «وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ»(انفال، 1) اما از آن طرف هم می‌دانیم که بالاخره  سخت‌گیری‌هایی هم در قسمت‌هایی شده؛ ما در اسلام جهاد را داریم. بالاخره جهاد با لبخند نیست، جهاد با سلاح است و سلاح فقط برای نگاه کردن نیست. سلاح هم گاهی زمینه استفاده پیدا می‌کند، باید فرود آورد یا باید نشانه‌گیری کرد شمشیر هم وقتی پایین می‌آید به کسی ناز نمی‌ کند، سر را می‌ شکند می‌ برد. 

درتاریخ اسلام هم ما می‌دانیم در زمان پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در خود مدینه عده زیادی سر بریده شدند که بیشترشان به دست امیرالمومنین (علیه السلام) بود. بنی قریظه بر اثر تخلف و عهد شکنی که کردند و با دشمنان اسلام هم پیمان  شده بودند، از طرف خداوند به پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور داده شد که باید از این ها انتقام بگیرید. بر حسب نقلی در یک روز هفتصد نفر را سر بریدند.

آیت الله مصباح یزدی

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 52
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

خدایا ارامشم تویی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس